سهم الارث در فرزندان خاص در 49صفحه در قالب فایل ورد قابل ویرایش
قیمت فایل فقط 4,900 تومان
سهم الارث در فرزندان خاص
مقدمه
در مبحث زیر سهم الارث فرزندان و اطفالی را مورد بررسی قرار میدهیم که رابطه توارث بین آنها و بین پدر و مادر مورد بحث و درپاره ای از موارد مجهول میباشد.
در این نوشتار با استقراء، مصادیق مذکور را یافته و سپس دربارۀ سهم الارث آنها به بحث و تبادل نظر پرداختهایم، ضمن رعایت آراء فقیهان، متون قانونی را نیز از نظر دور نداشتهایم. نخست به بررسی سهم الارث فرزندی که ناشی از زنا باشد می پردازیم و در این زمینه نظریه فقیهان را درباره رابطه حقوقی توارث مورد تحلیل و نقض و ابرام قرار میدهیم
فرزندی که ناشی از زنا باشد بدان دلیل که شارع نسب وی را معتبر نمی داند 1- از طرفین زانی و زانیه ارث نمی برد و آن دو طرف هم از این طفل ارث نمی برند
قانون مدنی در ماده 1167 خود طفل متولد از زنا را ملحق به زانی نمی داند و فقیهان امامیه تصریح نموده اند که قواعد ارث بین طفل نامشروع و والدین او جاری نمی گردد و نیز بیان کرده اند که نزدیکان والدین از ارث این طفل نامشروع سهمی ندارند و او نیز از نزدیکان ارث نمی برد . قانون مدنی در ماده 884 بیان می دارد : 11 ولدالزنا ازپدر و مادر و اقوام آنان ارث نمی برد...»
خاطر نشان می کنیم که پاره ای از فقیهان بین کرده اند که فرزند نامشروع از مادر و نزدیکان او ارث می برد و بالعکس یعنی مادر و نزدیکان او را فرزند نامشروع نیز ارث می برند. اینام مستند نظریه خود را پاره ای از روایات منقول قرار داده اند در اینجا آنها را مورد اشاره قرار می دهیم:
در حدیثی امام علی علیه السلام فرموده است:«برادران و مادر و اقوام مادری فرزند نامشروع و فرزند که مورد ملاعنه قرار گرفته است، از آنها ارث می برند».
در حدیث دیگری از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است که اقوام مادر فرزند نامشروع از او ارث می برند.
همچنانکه مشاهده می کنید بر طبق احادیث بالا، اقدام مادر و مادر فرزند نامشروع از او ارث می برند برخلاف نظریه مشهور که آنان را از ارث محروم کرده بود.
نکته حائز اهمیت این است که اگر این نظریه را قبول کنیم باید بیان کنیم که برادران و خواهران و اقوام مادری بصورت سهم الارث مادری از ترکه و اموال فرزند نامشروع فوت شدن بهره مند می شوند مثلاً اگر چنین شخصی دار فانی را وداع گوید و از خود دو برادر و سه خواهر بیادگار گذاشته باشد و ترکه او معادل 155 میلیون برآورد گردد، این مبلغ را باید بین تمام اینها بطور مساوی تقسیم نمائیم و قاعلی ذکور دوبرابر اناث و نسبت به 2 به 1 بین خواهران و برادران رعایت نمی شود زیرا همه آنها مادری محسوب شده و برطبق قواعد ارث مادریها و افرادی که فقط از جانب مادر به متوفی منتسب می شود بطور مساروی ارث می برند.
احادیثی را که در مقابل نظریه مشهور قراردادیم از نظر سند و دلالت مورد نقد و بررسی قرار می دهیم:
به نظر می رسد سند حدیث اول قابل اعتبار است و «غیاث بین کلوب» که در سلسله سند این حدیث واقه شده است اگر چه از اهل سنت می باشد ولی «توفیق» شده است. شاید همین مطلب بوده است که شیخ طوسی درباره سلسه سند این حدیث اظهار نظر نموده است ولی دلالت آنرا مورد خدشه قرار اده و بیان نموده است که این حدیث در اصل درباره فرزندی بوده است که مورد ملاعنه قرار گرفته ولی راوی اشتباهاً«ولدالزنا» را در آن گنجانده است.
حدیث دوم از نظر سند ایراد دارد زیرا یونس بن عبدالرحمن بیان نکرده است که روایت را از معصوم نقل کرده است یا از غیر معصوم، بنابراین، این حدیث بدلیل عدم استناد و به معصوم از اعتبار ساقط است و از طرفی بر طبق نظریه صاحب جواهر که دلالت این دو حدیث را مورد وهن قرار می دهد این است که سازگاری با اهل سنت دادند و دیگر آنکه این احتمال داده شده است که این دو حدیث اشاره به جایی دادند که زنا از جانب پدر بوده و از جانب، مادر زنا صورت نگرفته و مثلاً از روی شبهه بوده است.
در هر صورت جان کلام اینکه ما روایات صحیح زیادی داریم که فرزند زنازاده از پدر و مادر ارث نمی برد و پدر و مارد هم از ارث او بهره ندارند، در نتیجه اگر روایاتی بر خلاف آنها وجود داشته باشد توانایی معارضه با روایات صحیح را ندارد و از درجه اعتبار ساقط می گردند و قانون مدنی بعنوان یک قاعده امری در ماده 884 بیان نموده است: «ولدالزنا از پدر و مادر و اقدام ارث نمی برد ...» و طفل متولد از زنا را ملحق، زانی نداشته است.
خاظر نشان می کنیم که زوج یا زوجه و فرزندان شخص زنا زاده از او ارث می برند و او نیز از آنها ارث می برد، بنابراین اگر شخصی که بطور نامشروع متولد شده است ازدواج نماید و حاصل این ازدواج یک پسر و یک دختر باشد، پس از مرگ او وارثان او، فرزند و زوجه او بوده و والدین او را از ارث محروم می باشند.
لعان به معنی نفرین و لعن می باشد و در اصطلاح فقهی زمانی بکار گرفته می شود که زوج به زوج خود نسبت زنا داده باشد یا اینکه فرزند متولد یافته از او را، از خود نفی نماید، در اینصورت زوج و زوجه با صیغه های مخصوص در حضور قاضی و حاکم به لعن یکدیگر می پردازند،پس از تمام شدن عمل ملاعنه زوج و زوجه برای همیشه از یکدیگر جدا می شوند و نسبت به یکدیگر حرام ابدی می کردند، نتیجه این بینونت و جدایی این است که حد حذف از آنها ساقط شده و از طرفی بین فرزند مورد ملاعنه و بین پدر هیچ گونه نسبتی وجود نداشته و رابطه توراث بین آنها منتفی می گردد و هیچ دام از دیگری ارث نمی برد و بدلیل از بین رفتن علقه نکاح زوج و زوجه نیز وارث یکدیگر شناخته نمی شوند اما رابطه توراث بین فرزند و مادر و اقوام مادری وجود دارد و این است که در ماده 882 قانون مدنی آمده است: «بعد از لعان زن و شوهر از یکدیگر ارث نمی برند و همچنین فرزندی که به سبب انکار او لعان واقع شده از پدر و پدر از او ارث نمی برد لیکن فرزند مزبور از مادر و خویشان مادری خود و همچنین مادر و خویشان مادری از او ارث می برند».
فرزنداان شخصی که مورد ملاعنه واقع شده است و همچنین همسر، از او ارث می برند و بالعکس بنابراین اگر شخصی که مورد ملاعنه واقه شده است دارای یک زوجه و یک فرزند دختر و یک مادر باشد و دارفانی را وداع گوید در اینصورت 6/1 اموال او را مادر می دهیم و 8/1 آنرا به زوجه او داده و نصف آنرا به دختر او می دهیم و پدر او از ارث محروم می باد در نتیجه اگر دارائی او معادل 24 میلیون تومان باشد به صورت زیر آنرا بین وارثان تقسیم می نمائیم:
24=کل ترکه
|
2/1= یک دختر
8/1= زوجه
سهم الارث مادر 4=6/1*24
سهم الارث زوجه 3=8/1*24
مجموع سهم الارثهای پرداخت شده 19= 12+3+4
اکنون مقدار باقیمانده را بین مادر و یک دختر تقسیم می نمائیم و زوجه دیگر از آن سهمی ندارد مقدار را به نسبت 1 و3 بین مادر و دختر تقسیم می نمائیم زیرا یا در از کل ترکه معادل 6/6 می باشد معادل یک سهم (6/1) را بخود اختصاص داده است و دختر از کل ترکه معادل (2/1=6/3) که سهم می باشد را بخود اختصاص داده است بنابراین مجموع سهام آنها برابر عدد چهار می شود که باقیمانده را تقسیم بر 4 نموده و یک قسمت را به مادر و سه قسمت را به دختر می دهد.
25/1=4÷5
سهم الارث مادر از باقیمانده 25/1=1×25/1
سهم الارث دختر از باقیمانده 75/1=3×25/1
اگر شخصی که مورد ملاعنه واقع شده است فوت نماید و از طبقه اول هیچکی را بعنوان وارث نداشته باشد در اینصورت نوبت به طبقه دوم می رسد که البته آنان لزوماً خواهران و برادران مادری و فرزندان آنها و اجداد مادری او می باشند و برادران و خواهران پدری هیچ گونه سهمی ندارند زیرا ارتباط نسبی بین آنها و این شخص قطع گردیده است. ذکر این نکته ضروری می نماید که اگر شخصی که مورد ملاعنه قرار گرفته است دارای خواهر و برادر مادری باشد و از طرفی خواهر و برادر ابوینی(پدر و مادری) هم داشته باشد، در اینصورت خواهران و برادران ابونی ارث می برند اما نه بدان دلیل که منتسب به پدر هستند.بلکه به جهت آنکه منتسب به مادر می باشند یعنی چون با شخص مورد ملاعنه در مادر شریک هستند در نتیجه از ارث هم بهره ای دارند که البته نتیجه منطقی این استدلال اینجانب که اینان با خواهران و برادران مادی بطور مساوی ارث می برند زیرا خواهران و برادران مادری از همان ابتدا فقط به مادر منتسب هستند و از طرفی در خواهران و برادران ابوینی هم، انتساب به پدر منتفی است پس فقط انتساب به مادر باقی می ماند، این است که تمام خواهران و برادرانی که بعنوان وارث محسوب می شوند از طرف مادر ارث می برند و در جای خودش ثابت شده است که مادریها بطور مساوی ارث می برند یعنی ترکه و اموال متوفی را بین خود بطور مساوری تقسیم می نمایند.
پدری که فرزند خود را با عمل لعان از خود دور می نماید و فرزندی او را مورد انکار قرار می دهد، قانونگذار ارتباط نسبی بین او وفرزندش را قطع نموده است، اما مطلبی که وجود دارد این است که شارع و قانونگذار این حکم را براساس آنچه اتفاق افتاده است صادر نموده است اما اینکه آیا در عالم واقع هم ارتباط فرزندی منتفی است، مطلب دیگری است، بنابراین اگر پدر به جهتی از جهات بعد از وقوع ملاعنه از کار خویش پشیمان گردید و در اصطلاح بعد از لعان دوباره رجوع نمود و بیان کرد که این طفل، فرزند من می باشد، در اینصورت قانونگذار ارتباطی را که قطع نموده بود دوباره پیوند نمی دهد اما به جهت آنکه پدر خودش اقرار به فرزندی و اقرار به نسبت نموده است، قانونگذار حکم کرده است که فرزند از پدر ارث ببرد ولی پدر هیچ سهمی از ارث و اموال فرزند ندارد، این است که در ماده 883 قانون مدنی آمده است: «هرگاه پدر بعد از لعان رجوع کند پسر از او ارث می برد لیکن ارحام پدری و همچنی پدر و ارحام پدری از پسر ارث نمی برند».
شایان ذکر است که در صورت تحقیق عمل ملاعنه، اگر مادر دوقلو وضع حمل نماید این دو فرزند دوقلو علاوه بر آنکه ارتباط توارث خود را از بین مادر و اقوام مادری حفظ می نمایند، بین خودشان هم توارث وجود دارد و از یکدیگر از طریق ارتباط مادری ارث می برند و اگر یکی از آنها فوت نماید دیگری در ابتدا 6/1 اموال او را به ارث می برد زیرا سهم برادر یا خواهر مادری در صورتی که یک نظر باشد 6/1 می باشد.
فرزند ناشی از شبهه آن فرزندی است که در اثر مقاربتی که طرفین می پنداشته اند زن و شوهر هستند، متولد گردیده است در حالی که رابطه زوجیت بین آنها نبوده است که در اینصورت فرزند ملحق به هر دو خواهد یود.
قانون مدنی در ماده 1165 بیان می دارد:«طفل متولد از نزدیکی به شبهه فقط ملحق بطرفی می شود که در اشتباه بوده و در صورتیکه هر دو در اشتباه بودنده اند ملحق به هر دو خواهد بود» پی ممکن است اشتباه فقط از طرف مادر باشد در اینصورت نسبت شرعی از طرف پدر قطع می گردد، اما اگر اشتباه از طرف پدر باشد نسبت شرعی از طرف مادر قطع می گردد.
باید دانست که رابطه توارث بین فرزند ناشی از شبهه و بین والدین او وجود دارد و البته از یک طرف شبهه باشد و از طرف دیگر شبهه نبوده است بلکه به نامشروع بودن عمل آگاهی داشته است در اینصورت رابطه توارث فقط بین فرزند و آنکس که در اشتباه بوده است بر قرار می گردد.
قانونگذار شارع نکاح به شبهه را در حکم نکاح صریح گرفته است و درماده 1157 قانون مدنی است زنی که: «زنی که با شبهه با کسی نزدیکی کند باید عده طلاق نگاه دارد». می دانیم که آن نگاه صحیح و دائم است درزمان زوال آن و جاری شدن صیغه طلاق زن باید عده طلاق نگاه دارد .
شبهه که برای زن و مرد پیش می آید ممکن است شبهه در موضوع باشد مثل اینکه مرد می پندارد این شخص خاص زوجه او است و ممکن است که شبهه در حکم باشد و آن در جایی است که در هویتی شخصی و شخصیت افراد هیچگونه اشتباهی رخ نداده است ولی طرفین از حکم شرعی آگاه نبوده اند مثل اینکه از حرمت نکاح در عده خبر نداشته اند و مبادرت به ازدواج نموده اند، بدیهی است که فرزند ناشی از این نکاح هم، حکم فرزند ناشی از نکاح صحیح را داشته و رابطه توارث را از بین نمی برد.
در کتابهای فقهی این بحث مد نظرقرار گرفته است که اگر پدری، نسب و میراث فرزند خود را انکار نماید با این که او را به فرزندی نپذیرد و اظهار بدارد که از وارث نمی برم، آیا واقعاً از ارث او محروم می گردد و در صورتی که پسر زودتر از پدر دارفانی را وداع گوید، آیا پدر از او ارث می برد یا خیر؟
ذکر این نکته در اینجا مهم می باشد که این مبحث غیر از مبحث مربوط به لعان است زیرا در لعان کودک از طرف پدر نفی شده و با ضیغه های مخصوی بیان شده از طرف پدر و مادر مورد لعان قرار گرفته است ولی در این مبحث، پدر در ابتدا فرزند را پذیرفته است و چه بسا سالها او را بعنوان فرزندی قبول نموده و اکنون هم قبول دارد که از جلب او می باشد ولی به جهتی از جهات او را منکر می شود.
این بحث الهام گرفته شده از دو روایت می باشد که آنها را به نظر شما خواهیم رساند.
در رابطه با مبحث فوق الذکر دو نظریه مطرح شده است:
در نظر اول فقیهان چون ابن براج- ابن حمزه، کیدری، شیخ طوسی در نهایه و استبصار متمایل شده اند که پدر از ارث محروم می گردد و در نتیجه وارثان این فرزند، خویشان پدری و فرزندان او و مادر خویشان مادری و زوجه او می باشد. البته به ترتیب درجات و طبقات.
مثلاً اگر اینچنین فرزندی فوت نماید و از خود پدر و مادر و دو فرزند دختر و یک زوجه باقی بگذارد و ثروتی معادل 960 میلیون توان باقی بگذارد، پدر او از ارث محروم بوده و ترکه او اینگونه محاسبه می گردد:
960= کل ترکه
6/1= مادر
8/1= زوجه
3/2= دودختر
از آنجا که بر طبق این نظریه پدر از ارث محروم است، 24/1 باقی می ماند که آنرا باید بین مادر و دو دختر تقسیم نمائیم و زوجه از باقیمانده چیزی نمی برد.
سهم الارث مادر 16=6/1×960
سهم الارث زوجه 120=8/1×960
سهم الارث دودختر 640=3/2×960
باقیمانده 40=620-690
با قیمانده را به نسبت 1 و4 بین مادر و دو دختر تقسیم می نمائیم، زیرا مادر از کل ترکه یک سهم آنرا می برد و دو دختر از کل ترکه چهار سهم آنرا می برند بنابراین 5=4+1 پس باقیمانده را تقسیم بر 5 نموده و یک قسمت را به مادر داده و چهار قسمت را به دو دختر می دهیم.
8=5÷40
سهم الارث مادر از باقیمانده 8=1×8
سهم الارث دو دختر از باقیمانده 32=4×8
در نظریه دوم فقیهانی چون آبی، صاحب جواهر، محقق هلی و شهید ثانی ضمن آنکه نظریه اول را مردود شمرده اند فتوای داده اند که با انکار نسب و میراث هیچگونه اتفاقی نمی افتد و پدر از ارث فرزند خود محروم نمی گردد
ما ضمن نقل منشا اصلی این اختلاف به تحلیل و بررسی آن پرداخته و سپس به نقض و ابرام آراء مذکور می پردازیم و بدون هیچ پیش داوری سعی می کنیم با استفاده از استدلال و کاربرد قواعد، نظریه صحیح را بیان نمائیم.
یزیدبن خلیل که یکی از راویان است نقل می کند از امام صادق (ع) پرسیدند اگر مردی در حضور سلطان از جنابت فرزند خود تبری جوید و بگوید من هیچ مسئولیتی ندارم و اصلاً از ارث نمی برم در صورتی که فرزند خود نماید و ا خود مالی باقی بگذارد آیا این پدر، وارث آن فرزند محسوب شده و از او ارث می برد؟
امام صادق (ع) در جواب فرمود: میراث و اموال این فرزند به خویش پدری او تعقل می گیرد. در حدیث دیگری ابو نجیب نقل می کند درباره کسی سوال کردند از اوامر سبحان پیروی نمی کند و در نتیجه پدرش از نسب تبری جسته و بیان کرده است که در برابر جنایت او هیچ مسئولیتی ندارم و از او ارث نمی برم، در این صورت وارث او چه کسی می باشد؟ امام در پاسخ بیان کردند که امام علی (ع) فرموده است: نزدیک تریم اقوام به او وارثین او هستند.
4-4- نقد و بررسی
اگر ما بخواهیم این دو روایت را بدون بررسی و نقد سند و دلالت آنه پایه و اساس استدلال خود قرار بدهیم باید نتیجه بگیرم در صورتی كه پدر نسب و فرزند خود را انكار نمود و گفت من از او ارث نمیبرم، دیگر واقعاً از ارث محروم است و ظاهر حدیث دوم این است كه قطع نسب هم صورت میگیرد ولی با توجه به اصول و قواعد و روایات دیگری كه تعداد آنها زیادات پایه و اساس این نتیجهگیری ویران میگردد و ضعف این نظریه آشكار میشود.
اكنون با توجه به مطالبی كه در ذیل از نظر میگذرانیم روشن خواهد گردید كه انكار نسب و انكار میراث فرزند توسط پدر، هیچ تأثیری در ارث پدر از فرزند ندارد.
اولاً: براساس قاعده «الولد الفراش و االعاهر الحجر» فرزند كه در خانواده زوج و زوجه متولد میشود منسوب به زوج میباشد مگر انكه زوج او را نفی نموده و بین زوجه و زوجه دردباره او ملاعنه صورت گیرد و در ماده 1158 قانون مدنی آمده است:«طفل متولد دز زمان زوجیت ملحق به شوهر است....».
امام صادق (ع) در یك روایت میفرماید: «اگر مردی به فرزند طفلی كه وزجهاش او را وضع حمل نمود اقرار نماید دیگر نمیتواند او را نفی كند». در حدیث دیگر آن حضرتش میفرماید: « اگر مردی اقرار نمود كه طفلی فرزند او است و سپس او را از خود نفی نماید، انكار و نفی او هیچ فایدهای نداشته و باید فرزندی آن طفل را به گردن بگیرد».
بنابراین با توجه به قاعده فراش و احادیثی كه از نظر گذشت، انكار بعد از اقرار هیچ تأثیری در سهم الارث پدر ندارد و كماتفی السابق از ارث فرزند خود بهرهمند میشود.
ثانیاً: بررسی دقیق سلسه سند ایتدو حدیث تا حدودی حمایت از عدم اعتماد به این دو حدیثق را مینماید زیرا در سند حدیث اول، یزیدبن خلیل یا برید بن خلیل آمده است كه در هر صورت فردی مجهول میباشد و برای دانشمندان علم رجال شناخته شده نیست. در نتیجه حدیثی كه روای آن انسانی ناشناخته باشد در استنباط الكام كارآیی ندارد. اگر چه«بین مسكان» از اصحاب اجماع میباشد از آن فرد مجهول رواین مینماید ولی از انجا كه پارهای از دانشمندان علم رجال به اینچنین نقلی اعتماد نمیكنند باز هم شكست و تردید نسبت به سند باقی است.
ناقل حدیث دوم كه ابوبحیر است، بیان نمیكند كه از چه كسی نقل میكند بلكه مخمر بیان مینماید در نتیجه ماگمان چندانی نداریم كه حدیث از معصوم نقل شده باشد و بهمین است كه به آن اعتماد نمیتوان نمود.
ثالثاً: كسانی كه پدر را از ارث محروم میكنند: به نظر شیخ طوسی در كتاب استنباط استناد میكنند كه در جواب آننا باید بیان كرد كه كتاب مذكور، یك كتاب حدیثی است و شیخ ظوسی در این كتاب خود را در جایگاه یك ناقل حدیث میبیند تا در جایگاه یك مفتی، بنابراین اگر دست به توجیه حدیثی زده است درصدد آن بوده است كه معنی آن حدیث را بیان كند.
رابعاً : در یكی از این دو حدیث جمله «الاقرب الناس الیه» آمده است، میتوان گفت كه نزدیكتریم فرد به فرزندهای پدر میباشد یا اینكه در هر دو حدیث بطور كلی با تصحیف «ابنه» به «ابیه» روبرو هستیم كه به مرور زمان به جای «بنه» كله «بیه» نوشته شده است یعنی در واقع حدیث مطابق با اصل بوده است «لاقرب الناس الی ابنه»،ئ یعنی اموال به نزدیكترین فرد به فرزند میرسند كه همان پدر نزدیكترین فرد میباشد.
با توجه به قرائن و شواهد بالا و با توجه به قواعد و اصول و روایات مورد نظر در بابا ارث، نتیجه میگیریم كه استدلال به این دو حخدیث جهت محروم كردن پدر از ارث فرزند مخدوش است و از طرفی با انكار نسبت به انكار میراث توسط پدر، نه تنها از ارث محروم نمیگردد بلكه هیچ گونه قطع نسبی هم صورت نمیگیرد زیرا با قطع نسب ملاعنه است كه در این دو حدیث اصلاً به آن اشاره نشده است. پس از طرح مطالب بالا خالی اط لطف نمیبینیم كه بیان كنیم اگر پدری، فرزند خود را از ارث محروم نمود مثلاً در خصوص دو شاعد عادل بیان نمود كه فلان فرزند را از ارث محروم مینمایم و بعد از مرگ من، از اموال شخصی من بعنوان ارث ندار، آیا چنین مطلبی نافذ است؟
در پاسخ بیان میكنیم كه این مطلب هیچ تأثری در سهم الارث فرزند ندارد بلكه امر بر طبق قانون و قواعد سهم و پذیرفته شده باب ارث، پس از اعضار وراثت سهم الارث خود را میبرد، آری پدر در زمان حیات خود میتواند اموال خود را بنام دیگران كرده و به گونهای آنها راهبه نموده یا خلع نماید و چیز دیگر باقی نماید كه بعد از مرگ بعنوان سهم الارث بین وارثین تقسیم گردد.
دلیل مطلب بالا آن است كه قواعد مربوط به ارث یك دسته قواعد امری میباشد و تابع خواسته و اراده افراد نیستند كه بصورت مومیایی شكل تغییر نمایند، بعد از مرگ انتقال سهم الارث قهری است و هیچكس نمیتواند مانع این انتقال شود، مگر اینكه در زمان حیات خود موضوع این انتقال را منتفی سازد.
5- سهم الارث فرزند خوانده
خداوند متعال فرزند خواندههای شما را فرزند حقیقی قرار نداده است این سخنی است كه شما تنها به زبان خود میگوئید(سخنی باطل) اما خداوند حق میگوید و به راه راست هدایت میكند، آنها را به نام پدرانشان بخواهنید كه این كار نزد خدا عادلانهتر است و اگر پدران آنها را نمیشناسید آنها برادران دینی و موالی هستند.
خاطرنشان میكنیم كه فرزند خوانده در هیچیك از طبقات ارث نمیگنجد و به موجب قاعده «الاقرب یمنع الابعد»آنكس كه در طبقات سه گانه ارث میگنجد به متوفی نزدیكتر است از او ارث میبرد و ارث انسان كسی است كه از نظر خونی و نسبی یا سببی به او نزدیكتر باشد، شخصی كه هیچ ارتباطی از این نظر با انسان ندارد و در طبقات موجود ارث نمیگنجد از سهم الارث هم بی بهره میباشد.آری اگر فرزند خوانده از نظر ارتباط فایملی و خانوادگی مشمول یكی از طبقات ارث گردد و قاعده اقربیت دربارة او نیز صدق كند وارث محسوب میشود اما از جهت فرزند خواندگی بلكه از آن جهت كه رابطه توارث بین او و بین سرپرست ذاتاً و قبل از فرزند خواندگی موجود بوده است.
فرزند خوانده كودكی است كه در اصل از نسل كسی كه او را سرپرستی میكند و به امور نفقه او میپردازد، نیست بلكه سرپرست به جهت مسائل اخلاقی و عاطفی و به منظور كسب ثواب و رضایت خداوند متعال به این عمل اقدام كرده است، سرپرست به هیچ عنوان پدر واقعی این كودكی شمرده نمیشود و كودك هم به هیچ عنوان فرزند واقعی سرپرست محسوب نمیگردد.
شایان ذك است كه قبل از اسلام، رسم براین بودكه فرزند خوانده به عنوان فرزند واقعی محسوب میشد و پارهای از مردم بعضی از كودكان را بعنوان فرزند واقع خود انتخاب مینمودند و برهمین اساس كلیه حقوق پدر و فزندی برآنها مترتب میشكت یعیت رابطه توارث بین طرفین وجود داشت، اما اسلام این رسم را منسوج نمود و بیان كرد كه اینان نمیتوانند فزند واقعی شما باشند بلكه اینان فرزند واقعی همان پدری كه از نسل او میباشند. خداوند متعال در سوره احزاب میفرماید:
و ما جعل ادعیا كم ابناءكم ذلكم قولكم باخواهكم والله یقول الحق و هو یهدی السبیل ادعوهم لابائهم هو اقسط عندالله فان لم یعلموا آباءهم فاخوانكم فی الدین و موالیكم
گفتی است كه فرزندخوانده اگر چه از اموال و تركه سرپرست بعنوان سهمالارث چیزی را نمیبرد ولی منافاتی ندارد كه قانونگذار در ضمن قوانین از سرپست بخواهد كه جهت تأمین آینده كودك، بخشی از اموال خود را بنان به ثبت برساند با این بیان كه سرپرست در زمان حیان خود مقداری از اموال خود را تحت عنوان هبه یا صلح یا عقود دیگر بنام فرزند خواندهه به ثبت برساند و همینطور هیچ منع حقوقی ندارد كه شخص سرپرست بخشی از اموال خود را بنام فرزند خوانده وصیت نماید.
مطالب بالا را بدانس ان متذكر گردیم كه اولاً بیان كنیم رابطه توارث بین فرزند خوانده و بین سرپرست وجود ندار و ثانیاً بوسیله قرارداد و قانون هم نمیتوان این رابطه را انشاء نمود وژزیرا قوانین و قواعد ارث جزء قوانین و قواعد ماهوی بوده و توافق برخلاف آنها باطل میباشد. بنابراین اگر بخواهیم نظرات و آراء خودمان را كه برگرفته از احساسات و عواطف هستند در قالب قواعد حقوقی بر قانونگذار تحمیل كنیم به بیراهه رفتهایم و با منبع و منشأ انشاء قوانین سرناسازگذاری گذاشتهایم.
تذكر این نكته خالی از لطف نیست كه خدف و غایت از فزند خواندگی، سرپرستی فرزندان بی بضاعت میباشد تا اینكه در مسیر زندگی به زحمت نیفیتند و عواطف اخلاقی خود را از این جهت اشبع نماید و همینطور هم ممكن است افراد و سرپرست احتیاج به همنشینی وانس گرفتن با این كودكان باشند و چه بسا از این رهگذر كانون سرو زندگی خود را به گرمیو طراوت تبدیل نمایند اما با همه این نكات مثبت باید توجه داشته باشیم كه فرزند خانندگی نباید باعثد شود كه بهم ریختگی بیشتری در بین حداقل پارهای از خانوادهها بوجود آید و نظم و انضباط خانوادهها و فامیل را بهم بریرد بعنوان مثال اگر زن و شوهر كه از وجود فرزند بیبهره هستند و اقوام به سرپستی كودكی نمودهاند و از طرفی تحت شرایط خاصی تمام اموال خود را بدون قید و شرط بنام این كودك به ثبت رساندند، آنهم كودكی كه معصوم نیست در آینده تحت تأثیر چه ترتبتی قرار میگیرد بتحقیق كه مرتكب خطا و بزرگی شدهاند نه تنها زندگی خود آنها مورد تهدید قرار میگیرد بكه ممكن است ارتباط فامیلی و خانوادگی تحت تأثیر این بذل و بخشش قرار گیرد و پدر و مادر و تمام كسانیكه بین این زوجین و آنها رابطه توارث وجود دارد، سر به اعتراض بزنند، البته قبول داریم كه «الناس مسلطون علی اموالهم» و انسانها حق تصرف و هزینه كردن اموال خود را دارند اما قواعد اخلاقی و عاطفی آنچنان مسلط برفتار انسانها هستند كه ناگزیریم به آنها احترام بگذاریم و مواظب باشیم كه آن پیوند قواعد حقوقی و اخلاقی است كه كام انسان را در دنیا و اخرت شیرین مینماید.
این متن فقط قسمتی از سهم الارث در فرزندان خاص می باشد
جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 4,900 تومان
برچسب ها : سهم الارث در فرزندان خاص , سهم الارث , فرزندان خاص , رابطه توارث , دانلود سهم الارث در فرزندان خاص , فرزندان بی بضاعت